
با اينكه بهم گفته بودي كه زياد در مورد قضيه خونه دوستت اميدوار نباشم ، اما بودم !!! از اونروز انگار مشكلاتي كه ممكن بود تو اين چند ماهي كه قراره با خونواده هامون زندگي كنيم ، برامون پيش بیاد رو مرور ميكردم و مشكلات مدام بزرگ و بزرگتر ميشدن. تا جايي كه تصميم ميگرفتم هرجور شه عروسي رو بندازم عقب تر اما به جاش مطمئن باشم كه ميريم تو خونمون .
مامانم كه هيچ جوره زير بار عقب تر انداختن تاريخ مراسم نرفت . تو هم ديشب خبر دادي كه دوستت چند ماهي ميشه كه خونش رو داده اجاره و اين بود كه من يهو پكيدم .
هر بار كه ميرفتم تو اتاقم و وسايل چيده شدم رو اون گوشه ميديم ، بغضم ميگرفت. نميدوني كه چقدر تو ذهنم جهيزيه ام رو چيدم و هي جاهاشون رو تغيير دادم. نميدوني چقدر خودم رو در حاليكه داشتم خونمون رو تميز ميكردم ، حس كردم. چقدر تو رويام تو آشپزخونمون غذا پختم و چقدر جلوي ميز ارايشم نشستم و موهاي خيسم رو كه از حمام در اومده بودم رو خشك كردم.
آره توهم زدم. یه توهم خيلي شيرين .
شوهري من 8 سالي ميشه كه منتظر عروسيمون هستم .يه سال و نيمي ميشه كه شروع كردم به خريد جهيزيه و 6 ماهي هست كه همه چيز رو خريدم و همش بهشون سر ميزنم كه مبادا خاك بگيرن. مبل ها رو بالا پايين ميكنم كه پفشون كم نشه . اما تا كي؟؟؟
خسته شدم به خدا . دلم ميخواس كه اول زندگيم رو تو خونه خودمون باشم. همون جايي كه تا هر وقت دلم خواست روي روتختي سفيد ساتنمون پروانه اي بخوابم . هر لباسي دوست داشتم بپوشم . هرچقدر دلم خواس شيطنت كنم و با صداي بلند بخندم و از سر و كولت بالا برم . دوشنبه ها كه از خونه معلمت دير مياي ، پشت در از ترس خوابم نبره تا تو بياي . تو حموم بلند بلند آواز بخونم و اصلا دو تايي بريم آب بازي تا صداي جيغ جيغ و خنده من گوشمون رو كر كنه .
دلم ميخواس از خونه خودمون بريم مهموني پاگشا .
از همه بيشتر دلم واسه نقشه هايي كه برای 17 ابانمون كشيدم ميسوزه . چقدر ذوق داشتم كه امسال 17 آبان تو خونه خودمون هستيم و ميتونم با نقشه هام سوپرايزت كنم .
دلم سكوت و آرامش ميخواد .
میدونم که آبم با خونواده تو یه جوب نمیره. مخصوصا خونواده خودم. البته اونا هم حق دارن. خسته شدن از این وضعیت .
نمیخوام اول زندگیمون عروس و دوماد سر خونه باشیم.
خدايا كمك كن قاصدک آرزوهام پرپر نشه. خدايا خودت خوب ميدوني كه چقدر منتظر اين روزا بودم.
نظرات شما عزیزان:
|